نتایج جستجو برای عبارت :

از مشقت‌های درس‌خوندن دیقه آخری

از دوشنبه هفته قبل می‌دونستم قراره فردا ارائه داشته باشم ولی گذاشتم دقیقا امشب و از قضا اصلا حوصله پاور درست کردن ندارم.از صبح به ۳ نفر زنگ زدم که آیا بازدیدهای فردا باعث نمیشه کلاس پیچیده شه یا تایمش کوتاه شه که به من نرسه و در کمال تاسف هر سه تاشون فرمودن که خیر:(
کاش یکی جام اینو میخوند و پاورش می‌کرد
 
اگر شما هم از اون دسته از افرادید که موقع درس خوندن عذاب میکشید و طعم لذت بردن از درس خوندن رو هنوز نچشیدید این پست از وبسایت انگیزان برای شماست در این پست توضیح میدیم که چطور با کیف و لذت درس بخونید و مطالعه کنید و خستگی و در موندگی برای شما بی معنی باشه پس با ما تا انتهای پست همراه باشید و یادتون نره نظرتون رو هم با ما به اشتراک بزارید
لذت بردن از درس خوندن
وقتی با کوفتگی از خواب بیدار میشم و میخوام شروع به خوندن کنم دلم گریه میخواد...یک آن هزار فکر وسوسه کننده میاد سراغم که چرا انقدر به خودت سخت میگیری?چرا طرح رو انتخاب نکردی تا یک و نیم سال اینترنی رو با خیال راحت و بدون فشار درس و برنامه ریزی بگذرونی،ورزش کنی،مسافرت بری،کتاب بخونی...چرا به بی پولی خودت و دستت که قرار تا ابد پیش خانواده دراز بمونه فکر نمیکنی...چرا فراغت بهت نیومده...حیف این پولهای زبون بسته نیست انقدر میریزی توی جیب موسسات و جزوه
بسم الله مهربون :)
+ چند روزی که رفتم مسافرت حسابی از درس خوندن افتادم و کلی مطالب نخونده دارم الان. حتی اگه تا لحظه ی امتحان هم بی وقفه بخونم بازم تموم نمیشه و مجبورم یه مطالبی رو حذف کنم. حالا وسط این همه مطلب دچار وسواس خوندن شدم و هی برمیگردم عقب دوباره میخونم، سوال برام پیش میاد، میرم سرچ میکنم :-|
++ همه چی بخیر گذشت خداروشکر :)
الهی که بخواین و بشه.
خوندن همیشه بهم آرامش میداد، کتاب خوندن، مجله خوندن، وبلاگ خوندن، تقریباً از پونزده سالگی وبلاگ میخونم. اون زمان وبلاگ دکتر شیری رو خیلی دوست داشتم و وبلاگ گوریل فهیم
عالی بودن یه وبلاگ مثل وبلاگ دکتر شیری که پر بود از مطالب روانشناسی که کلی با بیان خوب اونها رو توضیح میداد و یه وبلاگ هم مثل گوریل فهیم که از اون سر دنیا مطالب رو خیلی وقتها در قالب طنز می گفت و روحمو تازه می کرد. یه عالمه وبلاگ دیگه که با خوندشون انگار با نویسنده هاشون همذات پ
صبح باید برم دانشگاه بعداز شش ترم درس خوندن بهتر بگم از دانشگاه اخراج شده ام بخاطر مشروطی دوباره ازمون داده ام و قبول شده ام همون دانشگاه !!! درس خوندن با مشکل جسمی خیلی سخت و طاقت فرسا هست بهرحال همه ی سعی و تلاشمو میکنم که بتونم زودتر درسموتموم کنم
چرا تو این دانشگاه کوفتی یه جایی نیست که وقتی اینجور وقتا وسط محوطه می ماسم برم بشینم یه دل سیر گریه کنم و تمام؟ 
پی نوشت:امتحان غدد رو حتی از  تنبل ترین بچه های کلاسم کمتر خوندم
فرداس و همچنان توانایی خوندن ندارم
دم امتحانا چه خاکی به سرم بریزم با دست و دلی که به خوندن نمیره؟ 
عسر و حرج به معنی سختی و مشقت است و اصطلاحا حالتی را در بر­می‌­گیرد که زن از ادامه‌ی زندگی با همسر خود عاجز و ناتوان­ شده و تحمل آن زندگی برای او غیرممکن­ است و هر­طور شده می­‌خواهد از همسر خود طلاق­ بگیرد. عسر­و­حرج در ماده‌ی ۱۱۳۰ قانون مدنی و تبصره‌های آن بیان ­شده که زن می‌­تواند با اثبات یکی از آنها در دادگاه از همسر خود جدا ­شود و این جدایی طلاق بائن محسوب می­‌شود و در مدت عده برای مرد حق رجوع وجود نخواهد د­اشت.
در طلاق به علت عسر­و­ح
خب وقتی ی درس انقدر بیخود هس چرا باید امتحان بدیم؟؟؟
خدایش ی امتحان راحت بود که اصلا ارزش خوندن نداشت حیف وقتی که گذاشتم واسه خوندن اون امتحان لعنتی اگه نمیخوندم هم از پس امتحان بر میومدم ولی خب دیگه نباید غصه گذشته رو خورد مگه نه؟؟؟ 
مدت کوتاهیه که مجددا زبان خوندن رو شروع کردم و به شدت حالم خوبه و خوشحالم.هر وقت کار مفید و مثبتی انجام میدم احساس پرانرژی بودن و خوشحالی میکنم.یوگا میرم خوشحالم.هر جلسه که از یوگا برمیگردم برای جلسه بعد لحظه شماری میکنم.
همیشه روال کار من برای درس خوندن یا زبان خوندن این بوده که صبح وقتی بیدار میشدم اول میبایست خونه رو مرتب و همه جا رو تمیز میکردم،بعد درس میخوندم که خب البته انرژی چندانی برام نمیموند.امروز تصمیم گرفتم برعکس کار کنم.به این ص
زمانی که چیزی برای خوندن همراهم نیست یا نمی‌تونم به خاطر سردرد، چشم درد به گوشی نگاه کنم، شروع می‌کنم به خوندن هر چیزی که می‌بینم. تابلوهای مغازه‌ها، تابلوهای راهنمایی رانندگی، پلاک ماشین‌ها، بنرهای تبلیغاتی، روزنامه یا مجله‌ی بی ربطی که دم دستم باشه. 
این سربازی هم که شده قوز بالا قوز.. قدرت تصمیم‌گیری و تمرکز رو ازم گرفته.. مغشوش‌ه مغزم.. داغونم مثل یه انبار پر از جنس که منفجر شده... برم، نرم؟ بالاخره که باید برم، زودتر برم یا دیرتر با این وضع مردد چه فرقی میکنه اصلا.. اصلا قراره به کجا برسم؟ چیکار بکنم؟ چیکاره بشم؟ وای به من وای، این حرفها حرفهای یه پسر ۱۵ساله است نه من. هنوز سوالهای بچگی‌م هم حل نشده انگار؛ پس چرا فکر میکردم حل شده بعضیاش؟ چیکاره بشم، این آخه سوالیه که الان بخوای بپرسی؟ خب
و انصاف نیست. 
انصاف نیست که من امشب به جای خوندن سهمیه قرآنم، به جای خوندن دعا و به جای دعاهام، بشینم نماز قضاهای این چند وقت رو بخونم. 
انصاف نیست، ولی تقصیر خودمه، حقمه اصلا!
+ التماس دعای شدید :)
پ. ن. داره تموم می‌شه. یه هفته مونده... 
سلام ! 
اگر به هر طریقی رمز این وبلاگ رو پیدا کردین و قصد خوندن مطالب رو دارین، باید عرض کنم که این وبلاگ به جز خاطرات شخصی و البته یکسری مطالب دیگه چیزی رو شامل نمیشه.
به هرحال من از خوندن حتی یک خط از این مطالب توسط هر فرد رضایت ندارم و ممنون میشم که همین حالا این وبلاگ رو ترک کنین.
با احترام.
اسلام رو دوست دارم، ارزش‌های اخلاقی‌اش رو تحسین می‌کنم و تلاش می‌کنم این مجموعه از ارزش‌ها رو در زندگی‌ام حفظ بکنم.
ولی در اغلب موارد نماز خوندن نه تنها حس خوبی به من نمی ده، بلکه باعث می‌شه احساس بدی داشته باشم. خاطرات بد من با نماز خیلی زیادن و غلبه کردن بر اونا واقعا سخته - و وقت نماز خوندن یک به یک به ذهنم میان.
این روزها با این که زیاد حوصله کتاب خوندن ندارم
اما کتابی رو ، هر از گاهی ورق می زنم به اسم
اندیشه ی ترقی تاریخ و جامعه نوشته ی سیدنی پولارد
و ترجمه ی حسین اسدپور پیرانفر می باشد
کتاب خوبی هست و ارزش خوندن را دارد
انتشارات امیر کبیر در سال 1354 چاپ اول این کتاب
رو زده است
ادامه مطلب
عادت‌های غلط در مطالعه چیست؟برای کسب یک رتبه‌ی خوب، فقط زیاد بودن ساعت مطالعه کافی نیست بلکه باید خوب درس بخونید.✋قدم اول برای خوب درس خوندن، تمرکز داشتن موقع مطالعه است و بهترین راه برای افزایش تمرکز، پرهیز از کارهاییه که باعث از بین رفتن تمرکز می‌شن. مثل: ‌.درازکشیدن موقع درس خوندن:چون دراز کشیدن باعث کسل شدن و سنگین شدن چشم‌ها و در نهایت خوابیدن می‌شه.راه رفتن موقع درس خوندن:موقع راه رفتن همه کاری میشه کرد به جز تمرکز کردن برای درس خ
خلق و خوی بخششی است که خدای عزوجل به مخلوقش عطا می کند برخی از آن غریزی و فطری وبرخی از ان نیت است  یعنی با تصمیم و اکتساب و تمرین پیدا میشود و غریزه و فطرت ثانوی میگردد عرض کردم کدامیک از این دو بهتر است فرمود انکه غریزه دارد و بر آن سرشته شده و غیر آن  نتواند کند و آنکه نیت دارد به سختی خود را به صبر بر طاعت و امید دارد پس این بهتر است برخی از اخلاق حمیده مانند سخاوت و حیا و غیرت و صبر در بعضی از مردم سرشته شده و فطری و ذاتی آنها است و صفات نیک دی
دلم برای قرآن تنگ شده. برای اینکه ترتیل بقیه رو گوش بدم. برای اینکه حفظ قرآن حداقل ۳۰ درصد برنامه روزانه م رو تشکیل بده. خودم میرم سر ترتیل نفس کم میارم. نمیدونم علتش این دوری چند ساله ست یا عوارض شرایط جسمیم. دلم تنگ شده برای قرآن خوندن؛ برای تفسیر قرآن خوندن؛ برای حفظ درست و حسابی قرآن. برای قرآن. 
در حال خوندنش هستم . چقدر روال زندگی اون زن برام قابل درکه . چند خط و بند که می خونم کتاب رو می بندم ! طاقباز کف اتاق دراز میکشم و به سقف خیره میشم . به خودم که میام می بینم دقایق طولانی به هیچ چیزی فکر نکردم ... 
هنوز تمومش نکردم . برای خوندن کتاب باید سرم دنج باشه . فعلا انواع صداها توی سرم موج مکزیکی میزنه ... تمرکز خوندن کتاب رو ندارم ولی دلم میخواد تمومش کنم ... اطلاع از عاقبت سرنوشت اون زن برام جالبه . 
وقتی من پشت کنکوری بودم خبری از مشاوره و آزمون و کلاس رفتن نبود، ته ته اش چهارتا کتاب تست گرفته بودم اونها میزدم.اینا رو گفتم که به بچه های الان برسم.سال دیگه فاطی ما کنکور داره و دنبال انتخاب مشاور و این قرطی بازی هاست.من اگه مادر بودم هیچوقت به بچه هام نمی گفتم درس خوندن تنها راه زنگی کردن ، نمی گفتم اگه درس نخونی به هیچ جایی نمی رسی، نمی گفتم زندگی تو با درس خوندن جهت می گیره.شاید اگه من مادر یه بچه بودم اصلا دلم نمی خواست حتی کنکور شرکت کنه و
امروز نهم آذر ماه 
و من بی حال و درگیر با خودم 
دیروزم با فیلم دیدن گذشت بدون لذت بدون هیجان 
جمعه این هفته امتحان دارم 
یک هفته کامل برای درس خوندن از دست دادم 
چند روز وقت دارم برای خوندن نه البته نمره اوردن زمان کمی است 
# احساس افسردگی دارم از چند ماه پیش تا الان 
قصد رفتن پیش یک روانپزشک را کرده ام 
#از این حالت زارم بیرون بیایم 
#خودم را فراموش کرده ام 
#برای چه کسی همه ی زندگیت را به آشوب زدی؟
کجاست؟ حواسش هست؟
 
در احکام و وظایف فقهی، "دقت های عقلی" را باید لِه‌و‌لَوَرده کرد. با مسائل فقهی باید خیلی عرفی و عامیانه برخورد کرد و الا دقت‌های عقلی منجر به وسواس و حرج و غفلت از حضور و توجه میشود؛ یُریدُ اللّه بکم الیُسر و لا یُرید بکم العُسر...تفکرات داعشی!چهره معصومانه کودک نجات یافته از دست داعش، حاکی از دو احساس است:یک. حزن و ترس گرفتاری در دست داعش؛دو. خوشحالی و نشاط آزادی از دست داعش.ای عزیز! انسان هم اگر مدتی گرفتار تفکرات داعشی و متحجرانه و خُشک یا ت
برای اینکه بتونم به صبوری و تدریج برگردم، لازمه که یک کاری رو شروع کنم که مجبور باشم هر روز و بدون عجله برای رسیدن به آخرش، انجام بدم.
از بچگی توی قران خوندن با دوتا مسئله رو به رو بودم.
اول اینکه اولین سوره قران بقره بود. و چون شروع میکرم به خوندن هرچی میخوندم تموم نمیشد، اعصابم خرد میشد که چرا به آخرش نمیرسه، تا برم سوره بعدی و دوم اینکه ؛ دوست نداشتم زمان طولانی، طول بکشه تا یه دور کامل قران رو بخونم. میخواستم سریع برسم جز آخر و یه دور خونده ب
تو زندگیتون هر کاری دوست دارید بکنید اما نذارید که انرژیتون فقط از یه طریق تامین بشه. شارژرتون رو فقط به مادر، پدر، خواهر، برادر، رفیق یا عشقتون وصل نکنید. منبع انرژیتون رو از خرید کردن و نقاشی و عکاسی و درس خوندن و کوفت و زهر و مار پر نکنید... دارم عذابشو میکشم که اینا رو بهتون میگم.
این روزا که نه فرصت کافی برای عکاسی و کتاب خوندن دارم. نه زمان کافی برای درس خوندن. تا چشم به هم میزنم پولام خرج شدن و کسایی که ازشون انرژی میگیرم خودشون نیازمند ان
امروز نرفتم دانشگاه و الان دارم آماده میشم که برای امتحان هفته بعد شروع به درس خوندن کنم. نکته خیلی عجیب اینه که یه مدت طولانیه که جز برای دانشگاه رفتن، به قصد درس خوندن و کار کردن صبح زود بیدار نشدم؛ یعنی نمی‌تونستم بیدار شم و امروز برام یه روز بزرگ محسوب میشه فقط به خاطر بیدار شدن ^_^ دیشب اینستاگرام و توییتر رو غیر فعال کردم تا این عادت مسخره سر زدن به اونا رو از بین ببرم. اینستاگرام تقریبا به یه مقصد فرار کردن برای وقتایی که می‌خواستم از ز
 
شما متن های داخل گوشی (پست های وبلاگ ها و کانال ها ) و متن داخل کتاب و روزنامه و یا هر متن دیگری رو چطوری مطالعه می کنید ؟!
یعنی چشمی یا با زبان ؟!
 
من از همون بچگی تا الان متاسفانه زبانی مطالب رو میخونم ، اوایل  انرژی لازم رو داشتم اما الان
اولین جایی که به درد میاد دهانمه :( بعدم چونه ام بشدت درد میگیره :( بعدم زود زود دهانم خشک میشه و به آب نیازمند میشم و از همه بدتر نفس کم میارم:|
جدیدا شده معضل برام و واقعا سخت شده خوندن مطالب برام و حتی گاها ا
‏میگن بین دو راهی خواب و درس خوندن هرکدوم انتخاب کنی پشیمونی که چرا اون یکی انتخاب نکردی من همیشه خواب رو انتخاب میکردم و موقع اومدن نمره هام از این پشیمون میشدم ک چرا چن ساعت زود تر شروع نکردم :|
@Daneshjoo_tel
مشاهده مطلب در کانال
تقدیر، آیا سرنوشت همه را از اول نوشته اند و ما در نهایت به چیزی می‌رسیم که از اول قرار بود برسیم؟ فیلم میلیونر زاغه‌نشین با روایت سرگذشت پرپیچ و خم و سخت و مشقت بار یک زاغه‌نشین قصد دارد به این سوال جواب مثبت دهد.
ادامه مطلب
حقیقتا یه دوره‌ای فکر می‌کردم توانایی‌های (محدودی) که دارم همه از سر تلاش و مطالعه و زحمت و مشقت خودمه و مامان و بابا چون به اندازهٔ من کتاب نمی‌خونن یا قد من درگیر فیلم و مجله و فناوری و... نیستن، پس اصولا نقش خاصی هم نداشتن تو شکل‌گیری ویژگی‌های احیانا مثبت شخصیتیم.
جدا متاسفم برای خودم با این افکار ابلهانه.
نام کتاب: #پیرمرد_و_دریا | نویسنده: #ارنست_همینگوی | مترجم: #بهزاد_جنت‌سرای_نمین | #انتشارات_پر | صدا: #بهزاد_بابازاده | من این #کتاب_صوتی رو از #فیدیبو گوش کردم (۳ ساعت و ۴ دقیقه).می گن یکی از دلائلی که باعث شد همینگوی #نوبل_ادبیات بگیره، نوشتن این کتاب بود. پیرمرد و دریا یه کتاب حدودا ۱۰۰ صفحه ای هستش که همینگوی توی کوبا تالیفش کرده و داستان یه پیرمرد ماهیگیر کوبایی هستش که واسه صید یه نیزه‌ماهی با چالش مرگ و زندگی مواجه می شه..می گن این داستان وقتی
پس ازین که دختر نوجوان داداش کارفرما یه چیزی درمورد حجاب گفت که من از بدیهی بودن اشتباهش تعجب دهنم باز موند و نتونستم ذهنمو جمع کنم و از چیزایی که میدونم براش بگم، و فقط تونستم باتعجب بگم : وااا چه حرفا! ، به این نتیجه رسیدم که یه بار دیگه از اول سیر مطالعاتی شهید مطهری رو شروع کنم به خوندن، تا اگه پس فردا علی بزرگ شد و یه سوالی ازم کرد، حضور ذهن داشته باشم که راهنماییش کنم.
چه بلایی دارن سر نسل نوجوان ما میارن با این شبهه های آبکی؟؟ بچه ها رو وا
پست بعدی قراره به دلایلی رمزدار باشه. ازون جایی که بعد گذاشتنش ممکنه به وبلاگم دسترسی نداشته باشم و منتظر رمز بمونید، اگر می خواید بخونید این جا پیام بدید و اگه بعد خوندن احساس کردید تمایل دارید به خوندن پست هایی با این موضوع، رمز را نگه دارید، چون احتمالا این پست ها ادامه خواهد داشت.
اگه به دلایلی مثل نداشتن وبلاگ نتونستید بخونید مطمئن باشید چیز خاصی را از دست ندادید :)
* قرار گذاشته بودم صبح تا ظهرُ اصلا سمت گوشی نیام و درس بخونم!
فقط دو روز سر قرارم موندم:( دیروزُ که کلا خوابیدم و بعد از اون اصلا حس خوندن نبود..
امروزم با زور و بیچارگی خودمو بیدار نگه داشتم و بازم حس خوندن نبود! فقط چند تا نمونه سوال وارد جزوم کردم؛/
* الان که اندازه صبح خوابم نمیاد، یه نتیجه‌ گرفتم که امیدوارم در روزهای آینده یادم باشه اونم اینکه: نخوابی نمی‌میری! ؛/
* و حال‌ بگیر تر از همه اینه ! که وقتی هم میپرسی ینی چی میگه همینجوری!
خیلی سخ
من هم مثل خیلی از شماها کتاب خوندن رو با داستان‌ها و قصه‌ها شروع کردم. بعد آروم آروم کشیده شدم سمت رمان‌های ایرانی و خارجی. دوران نوجوانی بیشتر به رمان‌ها و داستان‌های فانتزی و علمی تخیلی علاقه داشتم. بعدها گوش به زنگ بودم ببینم کی چه کتابی می‌خونه تا من هم اون رو بخونم. توی دانشگاه بیشتر از هرچیزی کتاب شعر و رمان می‌خوندم. تا اینکه یه روز به نظرم رسید چه کار بیهوده‌ای! چرا به جای این همه داستان ماجرایی، نباید بشینم و یک کتاب علمی‌تر بخون
یکاری میخوام بکنم نمیدونم درست هست یا اشتباه.  هدفم بیشتر خوندن نیست فقط دلم میخواد تجربه ی رمان انگلیسی خوندن رو کسب کنم و این که خب یه تمرینی برام باشه و خوندنم تقویت بشه در حد خودم. با خودم گفتم قبل از خواب حدود ده یا پونزده صفحه رمان انگلیسی آسون وقت بذارم و بخونم. البته از روی پی دی اف تا بعد بتونم بخرم کتاب یعنی میشه خریدنم واسه سال جدید ولی از الان شروع کنم. اولین کتابی که میخوام بخونم کتاب  the old man and the sea که همینگوی نوشته و منم قبلا نخو
تو هر شرایطی شده تو تا آخرش باید درس بخونی.
درس خوندن اولش به علاقست. باید از همه ی وجودت بخوایش. با همه ی وجودت باور داشته باشیش. جدا از کسایی که وجود دارن و جدا از روش هایی که هست. باید باور داشته باشی. خودتو و چیزیکه میخوای رو. باید درس رو با همه ی وجودت بخوای و از خوندنش نهایت لذت رو ببری. درس خوندن نباید برات سخت باشه. باید لذت ببری و تک تک سلول های بدنت اون رو تمنا کنن. باید عاشق باشی و واسه داشتنش هوش از سرت بره. باید همه چیزت بشه.
تو خواستن چیز
هوالرئوف الرحیم
برام جالبه.
این دومین هفته ست که بدون نیت قبلی، در زمان حادثه، دارم آرامش قبل از طوفن رو گوش می دم و زار می زنم و یهو حواسم به ساعت جمع میشه و باز هنوز برای فاتحه خوندن دو به شک هستم.
اون دست. اون دست بخاطرم میاد و ... مجاب میشم به خوندن فاتحه و صلوات.
فردا هم که انشاالله بریم ببینیم حضرت آقا چی می فرمایند.
اصلا زن زندگی نیستم و نتونستم اون طور که قبل بودم بشم. دستم به آشپزی نمیره و یه خط درمیون و دست به عصا فقط دارم پیش می رم.
باورم ن
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
در این دوران که کم‌کمَک داره شکل و شمایل یک دهکده جهانی و خانه‌ای بزرگ رو به خودش می‌گیره، که اگر کسی در گوشه‌ای از این خانه حرف و سخنی داشته باشه، با کمی مشقت به آن‌طرف خانه می‌رساند که همین یکی از ملزومات حضور حضرت یار است!
بماند که عشق چیست! عده‌ای تحرکات هرمونی می‌نامندش و گروهی دیگر تمایلات عاطفی.
هرچه هست، پدیده‌ایست که باید مهار شود. آن هم به درستی!
ادامه مطلب
در بیست و چندمین روز از قرنطینه در این عصر مدرن، طی یک سری فعل و انفعالات نامعلوم ذهنی - روحی، به انبار رفتم و با مشقت کیسه ی پارچه ایِ حنا را پیدا کردم و آمدم کفِ آشپزخانه بساط کردم و برای اولین بار در زندگی ام، ناخن هایم را حناییِ کمرنگ کردم و به احتمال بسیار بالا الآن تنها دختر بیست و اندی ساله‌ی این شهر درندشت باشم که ناخن هایی حنایی دارد...
و خب  ^____^ 
چرا باید کمیک بخونیم‌؟
قسمت ۱

امروزه افراد زیادی پیدا میشن که هنوز به طور درست با دنیای کمیک و رومان های گرافیکی آشنایی ندارن و در مورد اونها اشتباه فکر میشه ، توی این مطلب به نکات و ویژگی هایی جالب از دنیای کمیک میپردازیم که شاید باعث بشه بعد از خوندن این مطلب برید و کمیک خوندن رو امتحان کنید. 

ادامه مطلب
هوالرئوف الرحیم
برام جالبه.
این دومین هفته ست که بدون نیت قبلی، در زمان حادثه، دارم "آرامش قبل از طوفان" رو گوش می دم و زار می زنم و یهو حواسم به ساعت جمع میشه. ساعت و دقیقه ی واقعه. و باز هنوز برای فاتحه خوندن دو به شک هستم.
اون دست. اون دست بخاطرم میاد و ... مجاب میشم به خوندن فاتحه و صلوات.
فردا هم که انشاالله بریم ببینیم حضرت آقا چی می فرمایند.
اصلا زن زندگی نیستم و نتونستم اون طور که قبل بودم بشم. دستم به آشپزی نمیره و یه خط درمیون و دست به عصا فق
کتاب
من یکی از تفریحاتم کتاب  خوندنه ،شما چی؟ کتاب دوست دارین؟وقتی را واسه کتاب خوندن اختصاص میدین؟
من همیشه کتاب های رمان وتاریخی میخوندمتا اینکه با خوندن کتاب"چهار اثر فلورانس اسکاول شین"حسابی عاشقش شدم والبته تمایلم برای خوندن کتاب های مثبت اندیشی خیلی زیاد شد .این کتاب یجوریه از خوندنش خسته نمیشی از سال 86 تا الان همیشه میخونمش وقتی خستم از هر چیزی غمگینم وحتی شادمهرجمله اش منو شاد وامیدوار میکنه تصمیم دارم هر ازگاهی قسمتهایی از کتاب
وقتی به تمام چیزهایی که توی دنیا هست و من چیزی ازشون نمیدونم فکر میکنم  به این نتیجه میرسم که چقدر من کار دارم هنوز با این زندگی!
همه ی کتابایی که نخوندم،جاهایی که نرفتم،علم هایی که چیزی ازشون نمیدونم فیلم هایی که ندیدم موسیقی هایی که نشنیدم نظریه های فلسفی که هنوز یه خطشون رو هم نمیدونم و ادبیات و علم روانشناسی و جامعه شناسی که چیزی ازشون سردرنمیارم...آدم هایی که هنوز نشناختم...جملاتی که ننوشتم حرفایی که نزدم عشق هایی که نورزیدم...خیلی کار د
اولین رمان از این پی دی افی های اینترنتی عاشقانمو وقتی که کلاس هشتم بودم تو عید خوندم و بعد اون دیگه رسما شروع کردم به خوندن اون رمانا تاااا کلاس دهم یازدهم و فرصت خوندن کلی رمان های نوجوان رو از دست دادم ( خیلی کمتر کردم رمان های نوجوان رو درصورتیکه تا قبلش همش تو کتابخونه بودم در حال قرض گرفتن ) خب الان که نگاه میکنم میبینم درسته که میتونم الان بخونم ولی اون موقع حال و هواش به جور دیگه بود اگر میخوندم.
خلاصه که وقتتونو نذارید پای اینجور رمانا
یکی از شب های امتحان دانشگاه که کلا بیخیال درس شده بودم با دوستام رفتم بیرون.
تا ساعتای 11 بیرون بودیم وقتی بیرون بودیم به دوستام گفتم برگشتیم خوابگاه شروع میکنیم به درس خوندن .
اونا هم گفتن حتما شروع میکنیم به درس خوندن و تا صبح درس میخونیم.
زمستون بود و هوا سرد ...
وقتی برگشتیم حسابی خسته بودیم پس تصمیم گرفتیم به جای درس یه خورده بخوابیم .
خلاصه خوابیدیم تا صبح 
 
صبح هم که رفتیم استاد نیومد سر امتحان ....
بعد با کلی خوشحالی برگشتیم خوابگاه و PES ب
این روزها با این که زیاد حوصله کتاب خوندن ندارم
اما کتابی رو ، هر از گاهی ورق می زنم به اسم
اندیشه ی ترقی تاریخ و جامعه نوشته ی سیدنی پولارد
و ترجمه ی حسین اسدپور پیرانفر می باشد
کتاب خوبی هست و ارزش خوندن را دارد
انتشارات امیر کبیر در سال 1354 چاپ اول این کتاب
رو زده است
ادامه مطلب
امروز غروب دقیقا وسط اینهمه ادم,تو کتابخونه و دقیقا وسط یکی از سخت ترین فصل  از یکی از سخت ترین کتابهام.......ترسیدم.....از خوندن ایستادم وچشمهام رو بستم......دلم خواست که ای کاش یه خواب شیرین بود.....چشمهام رو باز کردم و به خودم توپیدم که حق نداری این حرفو بزنی.....حق نداری جا بزنی....اینارو گفتم و دوباره مشغول خوندن شدم.....خوندنی که توام با فکر و درگیری ذهنی بود....
 
من با زیاد کتاب خوندن مخالف نیستم .اما حس میکنم هر قدر زیاد تر بخونی ؛ کمتر زندگی میکنی.انگار با این زیاده خوانیِ زندگی دیگران ، از زندگی منحصر بفرد خودت جا میمونی.پس ملالِ خودساخته ؛ توهم هست و رنج عین واقعیت.بعضی چیزا رو‌فقط کوره راه های زندگی خودت ، بهت تزریق میکنه.اما صرفا خوندن ؛ توهم رو .توهم رنج ، زندگی و دانایی. چشماشون میگن.آخه چشم ها نوار فیلم آدماست.مال اینا شلوغِ اما دست نخورده س.اینارو‌میگم ! چقدر زیادن. اَه.تهش یه تیکه گوشتن که‌
بعد از خوندن جنایت و مکافات احساس ازادی میکنم. نه به خاطر این که راسکلنیکف کلی مکافات میکشید و در اخر زندانی شد بلکه به خاطر این که داستایفسکی خیلی خوش تعریفه و خوندن این کتاب سه ماه طول کشید. منم به نوعی مکافات کشیدم. نمیشه گفت کتاب دوست‌داشتنیه‌ایه و به بقیه پیشنهاد میدم بخونن. اساسا این کتاب برای دوست داشته‌شدن نوشته نشده.
یکی از دوست‌هام که احتمالا دیگه نمیبینمش و هیچ نشونی ‌هم ازش ندارم یه بار توی کتابفروشی حرف خوبی زد. گفت رمان‌های
به استناد سایت مشاوره حقوق خانواده دینا ، عسر و حرج زوجه به معنای وضعیتی است که ‌ادامه زندگی را برای زوجه با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشکل باشد . مصادیق عسر و حرج زن در قانون مدنی عبارتند از ترک زندگی خانوادگی ، اعتیاد ، محکومیت به حبس ، ضرب و شتم و ابتلای مرد به بیماری های صعب العلاج که البته موارد عسر و حرج زن برای طلاق محدود به مصادیق مذکور در قانون مدنی نیست و هر امری که سبب ایجاد سختی و مشقت قابل ملاحظه برای زن شود ، می تواند مصداقی از عس
سلام .
بدون مقدمه های اضافه ... اگر این جا هستید قطعا دنبال نکات مفید آموزشی اومدید . من هم وقتتون رو بی خودی نمی گیرم .
رمان نویسی از نظر من جذاب ترین نوع نوشتن هست . برای این که بتونید این کار رو با قدرت شروع کنید چند تا پیشنهاد دارم .
اول :
رمان خوندن رو فراموش نکنید . مطمئن باشید نمی تونید بدون خوندن بنویسید .
دوم:
ژانر مورد علاقه خودتون رو پیدا کنید . اصلا به این فکر کردید که می خواید توی چه ژانری بنویسید ؟ واقعیت اینه که فقط وقتی حس خوبی از نوشت
 
بخشنامه های دست و پاگیر!!
 
  هر دو قشرمعلم و دانش آموز درگیر فضای آموزشی مدرسه هستند و زمانی مدرسه دلپذیر،شاد و پرنشاط است که معلم و دانش آموز راضی از محیط باشند.محیط شاد نیازمند معلم شاد و دانش آموز شاد می باشد.معلم محترم یک مدرسه علاوه بر ارتباط با دانش آموزان ، درگیر عمل به بخشنامه های مختلفی است که باید آن ها را اجرا نماید.مدیر و معاونان مدرسه نیز همین وضعیت برایشان وجود دارد. گاهی بالارفتن تعداد بخشنامه ها باعث مشقت فرهنگیان عزیز می ش
رفتی و بار سفر را زود بر بستی امیر
 
پر زدی بر بال های ابر بنشستی امیر
 
هدیه ی کوچ پرستوهای عاشق بودی و 
باز به کوچ پرستوهات پیوستی امیر
 
گریه های من برای فارغ از غم بودن است
ور نه می دانم تو خوشحالی و سرمستی امیر
 
ای تمام هست من هستی درون قلب من
نیستی اما بدان که هست من هستی امیر
 
رفتنت از این جهان پر مشقت فتح بود
از غمت دنیا شکست اما تو نشکستی امیر
 
آرزوی عشق می کردم برایت تا که تو
رفتی و بار سفر را زود بر بستی امیر....
 
  داشتم رمان ((جای خالی سلوچ )) رو می خوندم. و چند روز بعد هم یه رمان از مارکز. 
  اما من وقتی به خودم حق دادم که موقع خوندن رمان دولت آبادی بهش ایراد وارد کنم اما موقع خوندن مارکز فقط به به و چه چه حالم بهم خورد.
  من حالم از این غرب زدگی خودم به هم خورد!
سلام
نمی دونم چه موقعیتی براتون پیش اومده که باعث شده این حس رو نسبت به کتابهای درسی تون داشته باشید ; ولی من دو حالت رو فرض می کنم و بر اساس اون جواب میدم .
یه حالتی که ممکنه پیش بیاد ، اینه که شما مشکلات و درگیری های ذهنی دیگه ای داشته باشید و نتونید به اندازه کافی بهش فکر کنید یا نتونید حلش کنید و در این شرایط ، وقتی به سراغ درس خوندن میرید ، همه دقو دلیتونو سر کتابا خالی می کنید و نسبت به کتابها احساس تنفر پیدا می کنید .
اگه این شرایط براتون پی
 
خوندن بعضی از وبلاگا باعث این میشه در رحمت پروردگار به رومون بسته بشه...
جدی امتحان کنید وقتی نمی خونید و وقتی می خونید در هر دو قسمت خدا چه جور بهتون /بهمون نگاه میکنه ؟!
*حتی ممکنه تو خوندن و نخوندن وبلاگ من این مبحث صدق کنه *
پس امتحان کنید :))
دستم اصلا به کار کردن نمیره به کتاب خوندن. نمیدونم چه مرگمه. نمیدونم چیکار کنم تا بتونم کار کنم. دستم به هیچ کاری نمیره نه کتاب خوندن نه زبان نه عکاسی. هیچی. حالم از خودم بهم میخوره خودی که هیچ کاری ازش بر نمیاد. دلم نمیخواد زندگیم اینجوری باشه :( اینجوری پیش برم به هدفم نمیرسم :( اه 
 
فکر کنم فقط باید شروع کنم. برای این که تمرکزم جمع شه مثلا به خیال خودم میخوام با ماژیکای رنگی رنگی خط بکشم و برای هرچیزی رمز بذارم شاید بتونم پیش ببرمش. نمیدونم چر
چندسال قبل، وقتی سه نفر از بازیکنان مسلمان باشگاه فرانکفورت آلمان به خاطر روزه داری از باشگاه اخطار گرفتند، علمای آلمانی در فتوایی به آنها اجازه دادند در ماه رمضان روزه نگیرند. در این فتوا آمده بود: «اگر روزه گرفتن سطح بازی بازیکنان مسلمان را پایین بیاورد و فوتبال تنها منبع درآمد آنان باشد می‌توانند روزه نگیرند و یا روزه خود را قبل از اذان افطار کنند.» 
وهابی ها مدتی قبل یک فتوای عجیب و غریب دیگر صادر کرده بودند. آنها گفته بودند آتش نشان ه
نزدیک ۶صبح است و من هنوز توی تخت از این پهلو به آن پهلو می شوم. چند هفته ای است سرم شلوغ تر از قبل شده. بیشتر پول در می آورم. چند موقعیت کاری خوب را رد کرده ام و ایضا چند خواستگار خوب تر را. می دانید برعکس آدم های دیگر پول و کار و خواستگار همیشه دنبالم می آیند. مامان می گوید چرا مثل بقیه دخترها رفتار نمی کنی. باید از خدایت باشد که هر چه سنت بیشتر می شود خواستگار بیشتری پیدا می‌کنی! غمگین می شوم که چرا برای مامان یک دختر عادی نیستم. چرا هزار سال است ت
روز جهانی زن!!!!!
روز جهانی زن را زمانی پایه گذاری نمودند،که زنان کارگر از مشقت کار و نبود حقوق و پایمال شدن حقشان به خفقان رسیده بودند.
زنان ،مادرانی بودند که مردان را به دنیا آورده بودند و به آنها زندگی بخشیده بودند؛درحالی که مردان خواستار سلب حیات زنان بودند. زنان  شجاعانه لب به سخنان اعتراض آمیز گشودند و خواستار آسایش و آرامش و مدیریت خارق العاده مانند مردان گشتند.زنان چنان مطلومانه از حق خود دفاع نمودند که سالها روز جهانی زن در جهان یاد
iphone mashhad
 
مزیت های موبایل آیفون نسبت به اندرویدبلاک کردن تبلیغات Ad Blockingکمپانی اپل به تازگی آیتم ای به اسم Content Blockers را به پیکربندی سافاری بیشتر نموده است. این امکان اذن نصب برنامه هایی را میدهد که تمام تبلیغات اینترنتی را بلاک می نماید. ولی می اقتدار طرحی شبیه این را برای اندروید هم نصب کرد ولی لازمه آن روت کردن موبایل یا این که به کار گیری از او پی ان می‌باشد که عمل را برای بخش اعظمی از یوزرها خویش مشقت بار نموده است.
#میفرماد:
غیرتم آید شکایت از تو به هر کسدردِ احبا نمی‌برم به اطبا.توی مترو کتاب دستم بود و بی‌اختیار از آتیش سوزوندن‌های ابراهیم و خواهر برادرهاش، هر از چند گاهی لبخندی به لب‌هام می‌اومد. کم‌کم متوجه شدم نظر بغل‌دستی‌ها بهم جلب شده! به همین خاطر سعی کردم خودم رو جمع کنم. توی چند صفحه بعد اما، بغض جای لبخند رو گرفت. خدا رو شکر این یکی نظر کسی رو جلب نکرد.لبخند و بغض‌ تا انتهای کتاب همراهم اومدن و گاهی فاصله‌شون از هم‌دیگه فقط چند خط بود و
چندوقت پیش یه فیلم دیدم به پیشنهاد دوستم به اسم fantastic beasts and where to find them
خوشم اومد و قسمت دو همین فیلم رو هم دیدم. 
خب بذارین پایه ای تر بگم، من رسما عشق هری پاترم و این فیلما برمیگرده به 70 سال قبل از به دنیا اومدن هری پاتر؛ یعنی زمانی که دامبلدور جوون بود. 
علاقه من ب هری پاتر با فیلماش شروع شده و چند دور فیلماش رو دیدم اما هیچوقت کتابش رو نداشتم. وقتی اون فیلم اولی رو دیدم اومدم دوباره فیلمای هری پاتر رو ببینم ک دوستم «عین» گفت بیا کتاباشو بخون ا
خب روز من خیلی وقته که شروع شده. امروز ساعت چهار بیدار شدم تا پنجو نیم کتابمو که سی صفحه ازش مونده بودو خوندم بعدش خوابیدم تا هشت اینطورا حالا کتابو تموم کردمو تازه میخوام برم سراغ اصل قضیه. برنامه تیر ماه رو که بهت گفتم نوشتم اومدم کتاب بدایهة الحکمة رو همون که عربی تقسیم کردم جوری که توی یک ماه بتونم تمومش کنم و خوبم یاد بگیرمش. و کتاب سیر حکمت در اروپا هم طی یک هفته بخونم چون باید برا خودمم یادداشت برداریشون کنم و باقی کارها مثل زبان عکاسی و
باسمه تعالی
چهل حدیث
غم و غصه
غزل۳
آنچه آید به سرم، غفلت و اندوه و غم است
حرص دنیا و طمع آتش بر جان و سم است
مشکلات است سبب، عامل افزونی غم
فقر و کمبود محبت، همگی از ستم است
دور بودن ز گناهان، اثری جاوید است
حس کمبود و حقارت سببش رنج و غم است
اختلال است و پریشانی احوال ز غم
غصه و رنج بیارد، چو کسی در الم است
گر تنش یا که خشونت بشود سر مشقت
سبب سستی و افسردگی و هم عدم است
باعث کاهش نیرو شود و درد و عذاب
چون شود ذهن تو مشغول وتدابیر کم است
عشق یزدان سب
بارون...
خیس شدم...
نگید چتر ...
چتر بردم...اما این بار بازش نکردم...
هندزفیری هم نداشتم...
سوار اتوبوسم نشدم...
اومدم...راه اومدم...
با همه چی...با خودم...که نمیدونه هنوز جاش کجاش !
نمیدونه قراره کجا بره...
نمیدونه استعدادش کجاس ...
ضعفش کجاس...
نمیدونه...هیچی نمیدونه!هییییچی!
با هر متر و معیاری خودمو نگاه کردم هیچی نبوووود!اول خط هزار راه ناتموم!
....
حرف زدنمم نمیاد...ینی نمیومد...
اما بارون...آتیش چن روز و شبی که توی مغزم بود و خاموش کرد...
سکوت خونه آزارم میده ...
امروز آزمونم خیلی بد و افتضاح بود ؛ آزمونی که اونهمه انتظارشو کشیدم و قرار بود بترکونمش ، ولی از چهار هفته فرصتی که برای خوندن داشتم اصلا اصلا خوب استفاده نکردم و گند زدم . گند زدم و اعصابم داغون شد . ولی اینبار ، با همه ی داغون شدنای قبل فرق میکنه . اینبار میگم لازم بود که مثل خار بره تو چشمم این درصدا . تا مثل دفعه ی قبل نشه ، که اونهمه ذوق کردم از درصدام به عنوان آزمون اول و بعدش اون غرور بی جای '' من باهوشم من باهوشم '' باعث شد فک کنم با کم درس خون
حرف و سخن که بسیار است! اما من در این سلسله پست ها با همین عنوان، راه های مختلفی رو امتحان میکنم و نتیجه ش رو هم همینجا اعلام می دارم.
1. به اتاق مطالعه برویم!
من توی خوابگاه زندگی میکنم و اتاقمون با اینکه همیشه ساکته اما اکثر اوقات به هم ریخته س و چون کل زندگی آدم تو یه اتاقه، اصلاً اون حس درس خوندن نمیاد. اینجوریه که تصمیم گرفتم برای درس خوندن بیام اتاق مطالعه و اینجا هم جز درس خوندن حق ندارم کاری انجام بدم و اگه میخوام برم تو گوشیم یا هرچی باید
#میفرماد:
غیرتم آید شکایت از تو به هر کسدردِ احبا نمی‌برم به اطبا.توی مترو کتاب دستم بود و بی‌اختیار از آتیش سوزوندن‌های ابراهیم و خواهر برادرهاش، هر از چند گاهی لبخندی به لب‌هام می‌اومد. کم‌کم متوجه شدم نظر بغل‌دستی‌ها بهم جلب شده! به همین خاطر سعی کردم خودم رو جمع کنم. توی چند صفحه بعد اما، بغض جای لبخند رو گرفت. خدا رو شکر این یکی نظر کسی رو جلب نکرد.لبخند و بغض‌ تا انتهای کتاب همراهم اومدن و گاهی فاصله‌شون از هم‌دیگه فقط چند خط بود و
امام صادق فرمود مومن را سزاواراست که داری هشت خصلت باشد 1 هنگام شدایدبا وقار باشد  2 هنگام بلا شکیبا باشد 3 در در فراوانی نعمت سپاسگزار باشد بانچه خدا روزیش کرده قانع وخرسند باشد 5 بدشمنانش ستم نکند 6 بارش را بر دوستانش. نیفکند بخاطر دوستانش متحمل گناه تشود 7 بدنش از او در رنج و مشقت باشد واز بسیاری عبادت و قضا حوایج مردم 8مردم از ناحیه او در اسایش باشدهماناعلم دوست مومن است وبرد باری وزیرشو عقل امیر سپاهش یعنی اعضا و جوارحش بفرمان عقلش رفتار ک
دیشب شب بدی بود. البته قرار بود خوب باشه که گند زدن بهش منم اعصابم خورد شدو بحثم شد باهاشون. خلاصه کوفتمون شد. هنوزم بهش فکر میکنم عصبی میشم. 
امروزو تازه میخوام شروع کنم. خودم باید خودمو از این شرایط مزخرفی که گیر کردم توش نجات بدم. هیشکی نیست کمکم کنه. فکر کن یازده روز گذشته جز کتاب کار خاصی نکردم. امروز سراغ باقی برنامم میرم پیاده رویم میرم. باید خودم حال خودمو خوب کنم.با کتاب خوندن اهنگ گوش کردن بیرون رفتن عکاسی رفتن زبان خوندن فیلم دیدن همی
می‌نویسم که یادم نره دو ماه شد که دارم برای کنکور ارشد می‌خونم
اوایلش خیلی سخت بود، اواسطش خیلی سخت بود، هنوزم خیلی سخته :)) واقعا برای روزی 10 ساعت درس خوندن پیر شدم :/

زندگیم شده 5.5 روز تو هفته درس خوندن و یه دوشنبه دور زدن تو تهران و دیدن دوستان و رفتن کلاس ژرف و ...
عید هم فقط 3 روز رفتم اصفهان، یه فامیلا فوت کرده بود نمی‌شد نرفت!
با دوست عزیزی آشنا شدم به واسطه‌ی کنکور که ممکنه بعدا بیشتر ازش بگم..
تمدید زمان کنکور از اتفاقای عجیبی بود که برای
سخت گیری ، اون هم از نوع نابجاش باعث می شه که آدم به خیلی چیزا دست پیدا نکنه یا حتی ممکنه یک سری چیزها رو از دست بده پس همیشه سعی کن تعادل داشته باشی تا خودت رو از یه سری چیزها محروم نکنی !
فرض کن به خودت قول دادی که روزی یک صفحه قرآن بخونی ، اما هر روز و هر روز می گذره و تو می بینی که بخاطر بی حوصلگی و تنبلی اصلا اقدامی نکردی .. اما مطمئنا لحظه هایی بوده که می تونستی برای چند ثانیه هم که شده گوشیت رو برداری و روزی تنها یک آیه از قرآن رو بخونی اما با س
به قلم دامنه. به نام خدا. معمولاً هر یڪ از ما علاوه بر قرآن و ڪتاب‌های دعا، بر حسب علائق مطالعاتی با ڪتاب‌هایی اُنس و رابطه‌ای ناتمام داریم. من نیز هر وقت نیاز بیابم با برخی ڪتاب‌ها قرار دائمی دارم. ازجمله رُمانِ «مردی در تبعید ابَدی» ڪه گاه آن را مرور می‌ڪنم؛ رُمانی بر اساس زندگی ملاصدرای شیرازی، نوشته‌ی جاویدان زنده‌یاد نادر ابراهیمی، ڪتابی ڪه برایم تمام نمی‌شود. این ڪتاب را در ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ در دامنه در این پست (اینجا) و سپس سال بعد در
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی ، از کرمانشاه 
گویند که در اردبیل سنگی بوده که از عجایب بوده و این سنگ را به زمان خشکسالی با هزاران مشقت می آوردند تا از خورشید نور بگیرد و گداخته شود و سپس از گرمای حاصله ، برف و یخ را آب کند و رودها خروشان شوند. این سنگ تا آنجا شهرت یافته بود که غازان خان مغول دستور داد نام خودش را بر روی سنگ نقر کنند.  البته با زحمت فراوان این نقر صورت گرفت.
برخی حدس می زنند که شاید ، سنگ درون بقعه شیخ صفی الدین همان سنگ باشد.
راستش رو بخواین روزی که عنوان وبلاگ و متن بالایی رو نوشتم خیلی حواسم به عواقب کارم نبود :دی
ولی الان که دیدم چند نفری لطف کردن و من رو دنبال کردن به خودم گفتم ای دل غافل! حتما این بندگان خدا به امید  خوندن « روزنوشت‌های یک پزشک گمنام» اینجا رو دنبال کردن. خصوصا تو این روزای کرونا بعید هم نیست مردم فک کنن قراره راجع به کرونا اینجا چیزی نوشته بشه.
این شد که به خودم واجب دونستم بیام و توضیح بدم که اگر به امید این قضیه اینجا رو فالو کردید من فعلا شر
اگر تحمل زندگی مشترک برایتان به حدی سخت شده است که ممکن است آسیب ببینید قانون برای شما عسروحرج را در طلاق گذاشته است در سایت گروه وکلای پارسای در این باره بیشتر بخوانید 
ما نیز مطلب مربوط به عسر وحرج را برای شما در این بلاگ قرار داده ایم
عسر و حرج در طلاق چیست؟
عسر و حرج یکی از قواعد فقهی است که در روابط زوجیت نیز قابل اعمال است. عقد ازدواج پایبندی و تعهدی برای زوجین در پی دارد اما اگر شرایطی به وجود آید که تحمل زندگی مشترک و دوام آن سختی زیاد و
از اونجایی که مغزم از خوندن هم زمان جنین و سر و گردن ریده
اومدم تو راهرو حموم
نشستم رو چهار پایه
پشت پنجره اینو گوش میدم
http://next1.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%84%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%A8%DB%8C-%D9%86/
فیلم "نفس" ...... 
نقش بهار توی فیلم نفس همیشه منو یاد خودم انداخته .... 
فیلمی ک روزی دوبار می دیدم و حفظش بودم تا اینکه حذفش کردم که نبینم ....
اونجا که کتاب رو انداخت توی آب و گفت ننه آقا راست میگه هرکی زیاد کتاب بخونه "دیوونه" میشه ....
منم قبل از مدرسه رفتنم از بس کتاب خوندن رو دوست داشتم همیشه برام کتاب میخریدن و میخوندن تا خودم بلد شده بودم خوندنو و منتظر بودم بیشتر بلد بشم تا اول دبستان ک تابستونش اولین کتاب وحشتناک زندگیم رو خوندم تا بعد از مدرس
می دانم که شما هم مشکلی برای پکیجتان به وجود آمده و در اینترنت سرچ کردید "تعمیر پکیج بوتان" یا سرویس پکیج بوتان و به این صفحه رهنمون شدید. من هم همین اتفاق برام افتاد. وقتی بعد از سالها مشقت و سختی تونستم با عشقم ازدواج کنم مجبور شدیم اولین خونمون رو یک آپارتمان 5 سال ساخت بگیریم. البته خداییش خیلی تمیز و خوب بود اما از همون اول ما با پکیج و سیستم گرمایشی خونمون مشکل داشتیم. هم اینکه به خوبی رادیاتورها رو گرم نمی کرد هم بعضی وقتا آب رو سرد و گرم م
من عاشق شب‌های بلند پاییز و سرمای نشاط آورش هستم.می‌تونم ساعت‌ها در سکوت شب غرق بشم و کتاب بخونم. در حالی که لیوان چایی کنارمه و سرمای خونه اجازه می‌ده بخار داغش بیشتر خودنمایی کنه، پاهامو میبرم زیرپتو و کتابمو باز میکنم. بعد از مدت‌ها که آشفتگی ذهنی اجازه نمی‌داد با عشق کتاب بخونم امروز با خیالی راحت و قلبی مطمئن شروع کردم به خوندن کتاب جزءاز کل.دلم برای کتاب خوندن بدون حواس پرتی و فکرهای مزاحم تنگ شده بود. نه که این چند وقت کتاب نخونم،‌
سلام امیدوارم حال تون خوب باشه و نماز روزه هاتونم قبول درگاه حق
از همه کسانی که میتونن کمکی بکنن مشورت و راهنمایی میخوام، من بزودی از دانشگاه مقطع لیسانس فارغ التحصیل میشم و برمیگردم خونه. یه پلن دو ساله دارم که میخوام روش تمرکز کنم و تموم تلاشم رو انجام بدم براش، چون فوق العاده حیاتی و مهمه برای ادامه زندگیم.
جو و فرهنگ حاکم بر خونه و شهرمون با شهر محل تحصیلم فرق داره و میترسم روم اثر بذاره و میخوام با استفاده از ترفند هایی انگیزه و اشتیاق خ
"شهید ستاری به روایت همسر"
یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد،گفتم: «منصور جان، مگه جا قحطیه که می‌آی می‌ایستی وسط بچه‌ها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.»
تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش،گفت :« این کار فلسفه داره. من جلوی این‌ها نماز می‌ایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم اتاق دیگه و این‌ها نماز خوندن من رو
قطار تهران اندیمشک...از واگن خودمون شروع کردم دونه دونه کوپه ها رو سر زدن...کوپه اول واگن چهاردر زدم و دیدم به بهههه....!هشت نه نفر از کادر اردو دور هم جمعن و میگن و میخندنیه سلام گررررم کشدار و هماهنگ از جانب بچه ها و من...بعدم شروع کردن دست زدن که به به عروس مون اومد.... :)و بعدش شروع کردن شعر خوندن و شلوغ کردن :) کلی دور هم شادی کردیم و خندیدیم... و گفتم اماان از دست شماها....اگرچه من هی ذهنم درگیر این بود که اولین کوپه ایم و بغل مسئول واگنیم...ولی سعی کر
از چند روز پیش فکری افتاده تو سرم، حکمت دائم کتاب خوندن من چیه؟! درموردش خیلی فکر کردم، من با خوندن رمان و هر نوع نوشته دیگه ای فقط واسه خودم یه بهانه جور می کردم برای تنبلی. همیشه یه لیست طولانی و چندتا کتاب روی میز انتظارم رو می کشیدند. از خیلی چیزا واسه کتاب خوندن میگذشتم چون یه سرپوش بود واسه واقعیت. کتاب خوندن خیلی خوبه، دنیاتو بزرگ تر می کنه، یه عالمه درس بهت یاد میده، تجربه هایی که تو زندگیت نمی تونی داشته باشی رو بهت میده ولی با زیاده رو
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
دونفر با هم حرف می زدند...یکی خدا و دیگری بنده. کلمات رد و بدل شده حکایت از مسلط بودن خدا و مرتبه بلند او داشت.
بنده گفت: خدایا هر چیز برای من سخت است برای تو راحت است... تو مسلطی ولی من در سلطه تو راحتم
خدا گفت: تو را برای خودم ساختم... مخلوق طاغوت شکن من... با اذن من مختصات قدرت را عوض کن.
طاغوت گفت: بی اذن من حق ایمان آوردن به خدا را نداشتی...
بنده گفت: خدا با آن همه قدرت مجبورم نکرد...تو ه
دلم برات تنگ شده دارم دیوونه میشم
تا وقتی که نبینمت آروم نمیشم
بین ما هر دیواری باشه برمیدارم
فاصله عمرم که باشه کم نمیذارم
بغض ترانه و دلم هر دو شکسته
چشام به در منتظر نگات نشسته
باور نمیکنم فراموشت شدم من
گواه دلتنگی من ترانه هامن
تویی که بودی و هستی و موندی همیشه کنار ترانه من
واسه موندن و خوندن از عشق و ستاره تو شدی بهانه من
دیگه نه نمیخوام که ببینم نیستی پیشم
دیگه خنده زورکی سخته برام راضی نمیشم
دیگه دوری تو مثل سم چرا نمیفهمی
نذار حس کنم
مولوشه ( تو شناسنامه اسمش کلوچه ست)، خرگوش منه که با هم هرروز درس میخونیم. چند روزه که اپ study bunny رو دانلود کرده‌م و خیلیییییی دوسش دارم. به اینصورته که میذارمش روی حالت درس خوندن و هم‌زمان خودمم با خرگوش میخونم. اگرم وسطش بخوام درس خوندنو قطع کنم باید دکمه‌ی استپ رو بزنم و در آخر روز هم بهم با نمودار نشون میده چقد درس خوندم، خودتون هم میتونید درسا رو با برچسب جدا کنید از هم. 
به ازای هر ده دقیقه یه سکه جایزه میگیرم و باهاش برا مولوشه چیزای مخت
واقعا هیچ احساسی نمیتونه جای احساس موقع خوندن یه کتاب خوب رو بگیره. حتی دیدن یه انیمه خوب هم نمیتونه.
وقتی شروع می کنی به خوندن، آروم آروم آروم درونش ذوب میشی، لابه لای صفحاتش حل میشی. یه کم بعد، فراموش می کنی که میخوای نفس بکشی. فراموش می کنی چطور صفحه ها رو ورق بزنی. اسمت رو، حتی اسم حروف و زبانی که داری کتاب رو بهش می خونی فراموش میکنی. 
تا اینکه به یه جایی میرسی که دیگه نمیتونی تحمل کنی. باید کتابو بذاری زمین و سعی کنی نفس کشیدن رو به یاد بیار
در گذشته مسافر برای رزرو یا خرید بلیط خارجی باید مشقت های فراوانی را تحمل می کرد. این مشقت ها می توانست تحمل ترافیک، صف های شلوغ و پر شدن بلیط های هواپیمای موجود باشد.
 با گذشت زمان شرکت های هواپیمایی یا همان مرغابیان داستان نیلز کودکی با شوق پرواز و آژانس های مسافربری برای عقب نماندن از سایر صنعت ها و تجارت ها و ایجاد فضای جدید رقابتی، اینترنت را سر رشته اصلی کارهای خود قرار دادند تا بتوانند این مشکل را تا حد زیادی برطرف نمایند.
امروزه دیگر
هفته بسیار سخت و پر کاری داشتم و هنوز این هفته تموم نشده کلا هفته های سخت روزهای سخت و ساعت های سخت خیلس کش دار و کند میگذرن و همونجوری وه میبینیر ۳ روز از هفته مونده تا تموم بشه.
کل روزای هفتع کلی کار برای دانشگاه دارم به علاوه حسابداری فردا انتحانش دارم :/ 
برای هفته دیگه یک طومار کار دارم فقط کارای دانشگاهه نمیدونم چه خبره؟ ترم های پیش از این خبرا نبود :|| قشنگ مثل ارازل بیکار میچرخیدیم همشم میخوابیدیم ولی حالا به زورررر میخوابم ینی الان واق
شکرت که در خانه هستم نه در بیمارستان
شکرت که روی مبل نشستم نه در بستر بیماری
شکرت که راحت نفس می کشم نه با مشقت ودرد
شکرت که طعم غذاها را می چشم و لذت میبرم نه با بی میلی وبه زور غذا بخورم 
شکرت که دلتنگ عزیزانم هستم که یک ماهه ندیدمشون اما امیدوارم بزودی در آغوش بگیرمشون نه اینکه امیدی به دیداردوبارشون نداشته باشم 
شکرت که صدای عزیزان راه دوری که یکسال انتضار کشیدم تا نوروز ملاقاتشان کنم را می شنوم هرچند نبینمشان
شکرت که بهار را دوباره می بی
من بالاخره سحر خیز شدم. هرچند که هنوز از تخت جدا نشدم اما خب الان بلند میشم باید چایی رو بذارم گشنم باشه هیچ کار نمیتونم کنم :// خب بعدش میشینم نوشته ی سونتاگ رو که در مورد بنیامین نوشته تموم میکنم دیشب یه مقدارشو خوندم بعد خوابم برد. بعدشم که زبان باید جای یه درس دو درس بخونم استرس گرفتم دیروز تموم نکردم درس یک رو. کتابم که جای خود. اینقدر خوشحالم زود تونستم بیدار بشم ادم وقتی دیر بیدار میشه انگار زمان نداره دست ادم به کار نمیره. هواهنوز اونجور
خب استاد رفته اروپا و من را علاف رها کرده. به تحقیق دارم یکی از بهترین ایام زندگی‌ام را می‌گذرانم. مطالعه، تحقیق، استراحت، تفریح. حالم هم خوش است خیلی خوش و همه چیز بر وفق مراد است. بهانه‌گیری نمی‌کنم و روحم سنگین نیست و حالا دارم می‌فهمم همه‌اش از فشار درس و پایان‌نامه بوده اما واقعیت این است که من آن فشارها را چون قهوه‌ی کلمبیایی اول صبح دوست دارم و بر شکلات سوییسی ترجیح می‌دهم. البته دوست دارم بعد از دکترا همینگونه ایام بگذرانم و احتم
زنبور عسل
مهم ترین ارزش زنبور عسل برای انسان
زنبور عسل یکی از مفیدترین ، مولدترین و شگفت انگیزترین مخلوقات خداوند است
که بدون آن زندگی بر روی کره زمین ، اگر غیر ممکن نشود ،
بسیار مشقت بار و هولناک می شود .
در غیاب زنبور عسل یا در شرایط عدم استفاده موثر از زنبورعسل در تولید محصولات زراعی و باغی نیازمند به این حشره برای گرده افشانی ، قابلیت تولید در کشاورزی ، منابع طبیعی ، دامپروری و ... به طور روزافزون کمتر می شود
و با نابودی تدریجی این منابع ؛ گ
در این دوران قرنطینه که توی خونه موندم و دورم از دانشگاه و محیط آکادمیک حس کردم اگه یه روتین روزانه برای خودم نداشته باشم و چند تا سرگرمی خوب احتمال جنون بالا میره.چقدرررر انفرادی مجازات سنگینی هست. فک کنین ما الان همه جور به وسایل ارتباطی دسترسی داریم .. با کسانی هستیم که دوسشون داریم... و هر چند روز هم برای خرید مایحتاج بیرون میریم اما بازم حال روحی خیلیا خوب نیست و دارن کم میارن.
برای افزایش جذابیت این روزها، تصمیم گرفتم روزانه ساعتی رو اخت
دیشب میخواستم یه پست جدید بنویسم، یعنی خیلی اتفاقی تو برهوتی از اینترنت زدم رو سایت بیان و بالا اومد. یه هفته ست هیچ سایتی حتی داخلی ها برام بالا نمیاد و باز شدن صفحه بیان مثل این بود که از ته یه چاه بلاخره یکی صداتو شنیده. با اینکه زیاد اهل تل و اینستا نیستم اما سرچ کردن چیزایی که در لحظه برام سوال میشه و ذهنمو درگیر میکنه برام مثل یه عادت شده. یه عادت که خودمم نمیدونستم بهش اعتیاد دارم.
دیشب وقتی میخواستم شروع کنم به نوشتن ذهن درگیری داشتم که
به گزارش سایت تفریحی چفچفک برگرفته از روزیاتو : زبان چینی، سخت ترین زبان جهان است یا در فهرست سخت ترین زبان های جهان قرار دارد. حتی با فرض این که زبان چینی، سخت ترین زبان جهان است و یادگیری آن، مشقت های فراوانی برای ایرانیان به نسبت یادگیری آلمانی و فرانسه یا حتی عربی دارد، باید اذعان کرد که بخشی از جامعه ایران باید زبان چینی را یاد بگیرد و این یک الزام و اجبار روزگار امروز محسوب می شود.
حدود یک ششم جمعیت کره زمین، چینی حرف می زنند و چین، امرو
منی که هیچ علاقه ای به اخبار و سیاست و حتی آب و هوا و فوتبال و غیره ندارم،امروز ی نرم افزار برای با خبر شدن از تمامی اخبار ها دان کردم:/ بعد من نهایت خبر خوندنام مال بچگی هام بود و اونم خوندن صفحه حوادث روزنامه بود که ی جایی دیدم خیلی اوضاع داغونه و روحیمو نابود میکنه دیگه نخوندم:/ به همین جهت هم همیشه بیخیال عالم بودم خخخخ ولی خب عوضش امروز حسابی ضایع شدم چون بلند شدم رفتم مدرسه و بی خبر از تعطیلی توی خیابون یخ زدم چون فقط ی سویشرت پوشیده بودم:/
_چند وقتیه دوس دارم مطلبی بنویسم که قابل خوندن باشه ولی موضوعی پیدا نمیکنم ،البته دلیلشم میدونم اول اینکه رو آوردم به نوشتن تو دفترچه های قدیمم ....دوم  اینکه بیش از اندازه افکارمو نشخوار میکنم و این باعث میشه اون حس تازه بودن مطلب برام از بین بره و منصرف بشم از گفتنش....
داشتم به اتفاقات این چند وقت فکر میکردم ولی هیچ اتفاقی که زندگیمو تکونی بده پیدا نکردم ،البته بجز درس نخوندن این روزهام که خودش به تنهایی قراره کلا آینده امو جابجا میکنه ....
یه
عُسر و حَرَج به معنای سختی و  مشقت در زندگی است. و به همین دلیل  قانونگذار از طریق اثبات‌ این امر به  زن اجازه داده است که به زندگی مشترک پایان دهد.اثبات مصادیق عسر و حرج و  احراز آن در دادگاه از موارد مهمی است تا به واسطه آن بتوان قاضی را برای  صدور حکم طلاق به دلیل عسر و حرج مجاب کرد.
  
طلاق به‌ دلیل عسر و حرج یکى از روش  های جدایی زن و شوهر است. البته ممکن است این سؤال در ذهن ایجاد شود که  عسر و حرج چیست و تحت چه شرایطی منجر به  طلاق خواهد شد؟
مطمئنا پیش اومده براتون برید تو فاز یه فیلم یا داستان نه ؟ من بعد از مدت های طولانی برگشتم به فاز ارباب حلقه ها و هابیت  
شروع کردم به خوندن کتابای ارباب حلقه ها که البته میدونم قراره پشیمون شم چون همه میدونن خوندن کتابه بعد از دیدن فیلم اصن حرامه! اما چیزی ک برام قشنگه شباهتای کتاباش به کتابای دنیای وارکرافته... نه از نظر داستان و روایت ، بلکه از لحاظ محیط و اسما و اینا . 
واسه کسایی ک نمیدونن ، دنیای وارکرفت و دنیای ارباب حلقه ها یا همون سرزمی
بعد از مدت ها اومدم وبلاگ. راستش خوابم نمیبرد. گفتم چیکار کنم. بزار برم یکم مطالب دوستان رو بخونم. همین که چند تا وبلاگو داشتم میخوندم دیدم دلم داره بال بال میزنه برای نوشتن. یادم اومدم من چقدر اینجایی بودم! اهل حرف زدن در عین سکوت. اهل خوندن دلنوشته های بچه ها و نوشتن حرفای خودم. وای جدا چه لذتی داره. اصلا اینجا یه دنیای دیگست. درسته که مدام تو تلگرام و اینستاگرام وقتمون رو حروم میکنیم ولی هیچ کدوم لذتی که تو نوشتن و خوندن اینجاست رو بهت نمیدن.
بالاخره کارام تموم شد فقط یه پیاده روی مونده با کتاب داستان زبان و سرچ کردن کسایی که دوست دارم و خوندن توضیحاتشون به انگلیسی. هرچند که کتاب کمتر خوندم اما فردا بهتر میشم و زود بیدار میشم تا بیشتر کار کنم. یه دفتر خیلی وقت پیش گذاشته بودم عکاسایی رو که میدیدمو میخوندمو توش نوشتم حدودا دویست تا عکاس هستن. فعلا البته از کسایی سرچ میکنم که از قبل باهاشون اشنا ام این کارو برای بهتر شدن زبانم انجام میدم یا مثلا خوندن اکانت هایی که به زبان انگلیسی ه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها